ترنم زندگی

اهانتی ملی

این روزها روزنامه های مختلفی خبراز اهانت یک استاد گرانمایه بیقدر به یک دانشجوی محجبه را در مادر دانشگاههای ایران دارند وقتی خبر را از عامه مردم وروزنامه ها خواندم درز نظرم آمد مگرمیشود استادی پیر با تجربه چندین ساله چنین رفتار نابخردانه ای را از خود نشان داده باشد ؟ وقتی خود این خبر را از زبان یکی از دانشجویان حاضر در کلاس شنیدم به خود گفتم چه بلایی بر سر ما آمده که با وجودی که در کشوری زندگی میکنیم که بانام مقدس اسلامی مزین شده است چنین رفتار جسورانه ای علنن در کلاس درس ودرمقابل چشمان باز جوانان صورت گرفته است ؟این استاد که مثلا قرار است الگوی جوانان باشد !!! با کمال افتخار ودر کمال راحتی ضد ارزشهای اجتماعی رفتار میکند؟ چرا باید ما به جایی برسیم که در مملکت جمهوری اسلامی فردی بخاطر داشتن حجاب اسلامی تحقیر وبه تمسخر گرفته شود ؟مگر ما به دنبال این نیستیم که عقاید آزاد همدیگر را درعین اخلاف بپذیریم ؟  اگر پای صحبت همین استاد بنشینی برایت از آزادی اندیشه و کردار حرف میزند!!! وخود چنین میکند!!! اینان همان عالمان بلا عملی هستند که نه تنها به دانش خود عمل نمی کنند بلکه برخلاف آن میکنند و افتخار میکنند به کرده خویش!!! چرا باید عده ای در کمال بی غیرتی واکنشهای اجتماعی به این رفتار زشت را محکوم کنند؟ فردی که واقعا از نظر تحصیلات در سطح بالایی قرار داشت میگفت ای بابا این آقای جای پدر بزرگ این خانم است این رفتارها دیگر معنا ندارد ؟!! این بنده خدا واقعا نفهمیده به حجاب وارزشهای معنوی جامعه توهین شده است؟
واقعا اگرمن یا شما بجای آن دانشجو بودیم چه میکردیم ؟ و درواقع چه میتوان کرد؟    


مدهای رفتاری

گاهی وقتها رفتاری درجامعه به حدی عادی وروزمره می شود که به بصورت عادت اجتماعی درمی آید وخیلی وقتها افراد درطبقات مختلف سنی، اجتماعی ، جنسیتی و... که شک دارم با فکر واندیشه از آن تقلید میکنند .اگر به اطرافتان نگاه کنید مصادیق زیادی از اینگونه رفتارها را خواهید دید . اظهار نارضایتی رفتاری است که درجامعه ما بیش از حد معمول رواج یافته به حدی که گویی افراد با ابراز ناراحتی و نارضایتی به یک نوع احساس تشخص دست می یابد وبرای همین از زمین وزمان گله وشکایت میکنند لازم نیست خیلی دقت کنید وقتی سوار اتوبوس یا تاکس یا مترو میشویدیا درخیابان وهرجای دیگر به پیروجوان ، پولدار وفقیرو... نگاه کنید میبینید که همه وهمه درحال شکایت هستند حتی آنان که مقام ومنصب خوبی درجامعه دست یافته اند هم ناراحتند !!! انگار نگاه کردن به نیمه خالی لیوان با ذربین و بزرگ کردن غیرمعمول آن یک مد اجتماعی شده است ؟ دوستی دارم که از نظر تحصیلی در رتبه بسیار بالایی قرار دارد واز نظر شغلی نیز سمت بسیار عالی را در یکی از سازمانهای دولتی اشغال کرده است اما هروقت از او احوالش را میپرسی میگوید شکرخدا ، ودر ادامه با یک حالت ناراحتی میگوید اگر شکرخدا را نکیم چه کنیم . روزی از او پرسیدم چرا جمله خودت را خراب میکنی ؟ اینگونه پاسخ داد که انسان باید واقع بین باشد !!! آیا درجامعه ما واقع بینی مترادف وبه معنی منفی بینی شده ؟جمله ای در جواب احوال پرسی این اواخر گفته میشود که خوبی که جایی نیست اما ما زنده ایم !!! آیا اظهار نارضایتی در هرمکان ودرهر محیطی وپیش هرکسی چه مسئول وچه غیر مسئول فایده وکارکردی هم دارد؟ جالب اینجاست که وقتی فردی پیش یک مسئولی یک گله وشکایت ودرخواستی مطرح میکند آن فرد نیز در جواب هزارتا مشکل لاینحل و شکایت از زمین وزمان پس میدهد که بنده خدا مشکل خودش را فراموش میکند وگیج وسردرگم برمیگردد دو پله پایین تر!!! حتما این هم یک رفتار مد شده ای است که بین مدیران وافراد خاص و رده بالای جامعه طرفدار دارد !!! حالا به این فکر کنید که میشود برعکس این موضوع درجامعه روال شود و همه راضی وشاد به تلاش خود برای زندگی بهتر ادامه دهند؟

     


بدحجابی تا کجا؟

این روزها طرح مبارزه با بی حجابی از نیروی انتظامی به منظور برآورد امنیت اجتماعی بیشتر برای شهروندان درحال اجراشدن است اما به نظر میرسد که مسولان این طرح کمی دیر به فکر افتاده اند تاچه اندازه می توان دختری را که با یک شال نازکتر از حریر وشیشه با یک مانتوی بسیار تنگ که بیشتر به بلوز چسبان شبیه است تا مانتو وبه زور برتن کرده کنترل نمود ؟ تا چه اندازه میشود چهره مخروب شده چادر توسط بیگانگان از این نماد اسلامی اصلاح کرد؟ امروز صبح پس از پیاده شدن از قطار مترو دختر وپسر توجه مرا به خود جلب کردند پسر که شاید چهارده سال بیشتر نداشت تمام پله های مترو و راهروها را به دنبال آنان راه افتاده وآرام آرام پشت سر وی زمزمه میکرد ونمیدانم درچه اندیشه ای بود !!! از خودم پرسیدم آخراین پسر از روابط دختروپسر چه میداند که این گونه حریص شده ؟ واقعا ناراحت شدم .این پسر ودختر چگونه باید بفهمند که این چیزها دوران خاصی دارد وباید از مسیر خاصی که جامعه وشرایط محیط بپسندند واردشوند؟ چگونه باید بفهمند که ضرر وآسیب اینگونه برخورد ها بسیار بسیار بیشتر از لذت آنان است ؟ چگونه شد که جوانان با فرهنگ اسلامی و ایرانی خود تا به این حد بیگانه شده اند؟ و...  
تعطیلات عید سال گذشته یکی از دوستان به دوبی مسافرت کرده بود واز وضعیت ومسافران ایرانی درآنجا میگفت پرواز دوبی ساعت پنج وبامداد بود درفرودگاه که حاضرشدیم همه زنان ومردان مسافرات دوبی از وضعیتشان مشخص میشدند برخی آرایشی داشتند که گویی از شب قبل در آرایشگاه بوده اند بلوزها آزستین سه ربع با دکمه های باز که هرلحظه امکان انفجار وکنده شدن را داشتند وتا هواپیما درحال تکاف بود که مانتو و روسریها افتاد میگفت که اگر کسی را دیدی که بدحجابی او توجهت را به خود جلب کرد بدان آن فرد یک ایرانی است میگفت در بازارها ، تفریح گاهها کنار دریا به بدترین شکل ممکن حاضر میشوند !!! این دوست بخت برگشته ما میگفت من بدترین مسافرت عمر خود را تجربه کردم ، درآنجا از اینکه بگویم یک ایرانی هستم خجالت میکشیدم وتصمیم گرفته که دیگر هیچ گاه از این کارها نکند.آیا نیروی انتظامی برای اینگونه مسائل وبه جهت جلوگیری از تخریب هرچه بیشتر وجه ایرانیان درخارج از کشور کاری میخواهد انجام دهد ؟


ای بی نیاز نظری کن

من همانم که شبی، نیمه شبی / درگذار ره تو خانه  کنم / گرتو راهم ندهی در حرَمت / خانهء ساخته ویرانه کنم

کوچ خودرا بدهم در کف باد / خویش ازبهر تو آواره کنم / چندوقتیست گذاری هم به خوابم نکنی / دیدن روی تودرخواب هم افسانه کنم

 من همانم که زشوق رویت / زرقبای تن خود پاره کنم / باردای مندرس گونه تو / رخت اشراف به تن تازه کنم / بی نیازم !بی نیاز از اغناء / بانیاز تو به شب چاره کنم

 طعم آن مستی جام می ِتو / شدسبب قصد به میخانه کنم / گرلبم تربشد ازمستی می / عاشقان راهمه مستانه کنم

مرغ عشقم که دلم میخواهد / درکف دست تو کاشانه کنم / چون شوی شمع میستان دلم / همه راچون گل وپروانه کنم

گرکسی غم به دلت راه انداخت / بزم شادش همچو غمخانه کنم / باد درزلف سیاهت سرزد / رخصتی ده که سرت شانه کنم

 گربخواهم ناز چشمت خود را / همچو یک کودک دردانه کنم / ور بخواهم جرعه ای آب زبهر / آب دردست تو پیمانه کنم

تانیاز دل من رفع کنی / عالمی را همه دیوانه کنم!

 


واکنشی بی دلیل

 برخی از متفکران اجتماعی معتقدند که آدمیان در همه حال وهمه شرایط در حال کنش اجتماعی هستند و هر کنشی واکنشی را در پی دارد من تا به امروز تاحدی با این  عقیده موافق بودم اما تجربه روزمره چیز دیگری میگویند ، امروز من در کنار خیابان منتظر اتوبوس شلوغ مملو از  جمعیت دیرشده ای بودم که هر یک سعی می کردند سریعتر بدوند تا زودتر به مقصد خود برسند . خانمی دورتر از همه روی صندلی ایستگاه نشسته بود در ابتدا توجه مرا به خود جلب کرد با خود گفتم این خانم که عجله ندارد پس چرا ساعت به این شلوغی صبح را برای بیرون آمدن انتخاب کرده است !! در همین افکار بودم که ناگهان صدای ترمز وحشتناک موتر سواری را شنیدم که محکم با صندلی ایستگاه اتوبوس تصادف کرده وخونین ومالین بر زمین افتاده بود و زن بیچاره هم نقش زمین از شدت درد به خود می پیچید با خود گفتم این زن چه کنشی از خود نشان داد که چنین واکنشی را درپی داشت ؟ دیروز هم ماجرایی داشتم که به من ثابت شد که گاهی فرد ناخواسته کاری را انجام می دهد که دودش بیجای اینکه در چشم خودش برود و خودش هزینه عملش را بپردازد چشم دیگران را می سوزاند و باعث می شوند دیگران تاوانی سخت بپردازند.
رسم زندگی گاه همین است دیگر راضییم به رضایت ./ http://www.parsiblog.com/Images/Emotions/117.gif


مولانا تو بگو

بشنو این نی چون شکایت می‌کند   

 

از جداییها حکایت می‌کند

کز نیستان تا مرا ببریده‌اند

 

در نفیرم مرد و زن نالیده‌اند

سینه خواهم شرحه شرحه از فراق

 

تا بگویم شرح درد اشتیاق

هر کسی کو دور ماند از اصل خویش

 

باز جوید روزگار وصل خویش

من به هر جمعیتی نالان شدم

 

جفت بدحالان و خوش‌حالان شدم

هرکسی از ظن خود شد یار من

 

از درون من نجست اسرار من

سر من از ناله‌ی من دور نیست

 

لیک چشم و گوش را آن نور نیست

تن ز جان و جان ز تن مستور نیست

 

لیک کس را دید جان دستور نیست

آتشست این بانگ نای و نیست باد

 

هر که این آتش ندارد نیست باد

آتش عشقست کاندر نی فتاد

 

جوشش عشقست کاندر می فتاد

نی حریف هرکه از یاری برید

 

پرده‌هااش پرده‌های ما درید

همچو نی زهری و تریاقی کی دید

 

همچو نی دمساز و مشتاقی کی دید

نی حدیث راه پر خون می‌کند

 

قصه‌های عشق مجنون می‌کند

محرم این هوش جز بیهوش نیست

 

مر زبان را مشتری جز گوش نیست

در غم ما روزها بیگاه شد

 

روزها با سوزها همراه شد

روزها گر رفت گو رو باک نیست

 

تو بمان ای آنک چون تو پاک نیست

هر که جز ماهی ز آبش سیر شد

 

هرکه بی روزیست روزش دیر شد

در نیابد حال پخته هیچ خام

 

پس سخن کوتاه باید والسلام

بند بگسل باش آزاد ای پسر

 

چند باشی بند سیم و بند زر

گر بریزی بحر را در کوزه‌ای

 

چند گنجد قسمت یک روزه‌ای


اول دفتر

اول نوشتار خود را با نام خداوند همیشه جاوید وزنده آغاز می کنم . اوکه در همه حال ودر همه زمان یادش حیات بخش جانهاست . خدمت همه دوستداران حیات وامید سلام عرض میکنم وامیدوارم که در همه احوال از زندگانی خود راضی وخشنود باشند .

 جریانات زندگی گاه انسان را به جاهایی می رساند که دوست دارد بگوید آنچه را که باید گفت وباید شنید وآنچه را که نباید گفت ونباید شنید وآنچه را نباید گفت وباید شنید و آنچه را نباید گفت ونباید شنید . از اینکه فرصتی پیش آمد تا در فضای الکترونکی حضور یابم و بادوستان مراوده ای فکری ونظری داشته باشم وبگویم وبشنوم بسیار شاد وخرسند وشاکر خداوند منان هستم . دوستان عزیز این اولین حضور من در فضای الکترونیکی است به یاد اولین روز و اولین نوشتار وحضور خود بیفتید و آنگاه نگاهی دوباره داشته باشید وسخنی تازه بگویید .  

 

تقدیم به شما نخستین بازدیدکننده