سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ترنم زندگی

هویت زنان و موج اول فمنیسم

هویت زنان در موج اول فمنیسم

1-زمینه ظهورموج اول :

ظهور موج اول را گروهی اوایل قرن نوزدهم دانسته اند وگروهی آنرا فراتر یعنی قرنهای 15و16و17 می دانند . در قرن 18 به موازات نهضت روشنگری که تحت عنوان « عصر خرد » در غرب گسترش یافت حرکتهای فمنیستی نیز آغاز شد . در این نهضت از حقوق طبیعی افراد چون حق زندگی، آزادی ، انتخاب شغل ونظیر آنها سخن به میان آمد با این پیش فرض که دولت ها مجاز به نقض آنها نیستند . در چنین زمینه ای فمنسیتها نیز کوشش کردند حقوق زنان را ذیل همین عنوان حقوق طبیعی مطرح نمایند وحقوق طبیعی را از انحصار مردان خارج سازند . المیپ دوگوگ در 1791 در مراحل اویه انقلاب فرانسه اعلامیه ای خیابانی تحت عنوان « حقوق زن » منتشر واعلامیه فرانسوی حقوق بشر را به دفاع صرف از حقوق مردان متهم کرد وسپس سرخود را زیر گیوتین از دست داد . ماری ولستن کرافت در سوم ژانویه 1792 نوشته ای تحت عنوان « دفاع از حقوق زن » فراهم آورد که در نخستین کار اساسی در نظریه فمنیستی ومبنای اندیشه های بعدی تلقی میگردد .

در این دوره پارادایم حاکم بر دیدگاه فمنیسم اندیشه لیبرال است که اصول آن عبارتند از : 1- اعتقاد به عقلانیت 2- مشابهت وجودی 3- اهمیت تعلیم وتربیت 4- فردیت 5- حقوق طبیعی

2- ویژگیهای موج اول

دکتر خسرو باقری در کتاب مبانی فلسفی فمنیسم ویژگی های موج اول جنبش فمنیسم را چنین بیان میکند : گرایش فرهنگی به جای محدود شدن به جنبه های حقوقی ، گرابش عاطفی بجای تکیه بر عقلانیت وعقل گرایی ، توجه به تواناییهای ویژه زنان بجای تاکید بر برابر زنان ومردان

 1-2- گرایش فرهنگی : اصطلاح فمنیسم فرهنگی حاکی از آن است که جنبش فمنیستی در این مرحله محدود به عرصه های حقوقی وسیاسی نمی ماند . در فمنیسم فرهنگی نظر برآن است که وضع زنان ، در عرصه گسترده تر فرهنگی باید مورد توجه وتغییر قرار گیرد . به همین دلیل این گرایش پدید آمد که زنان باید درحوزه عمومی و فعالیت های حکومتی وارد شدند وبکوشند یکسو نگری هایی را که مردان در این عرصه ایجاد کرده اند از بین ببرند . در اینجا انتقادتی به نهادهای دین وخانواده وارد شد واین دو نهاد مسبب عمده وضعیت فعلی زنان معرفی شدند همچنین طرفداران این جنبش کوشیدند برای این نهاد های فرهنگی جایگزین هایی در نظر بگیرند .

2-2- گرایش عاطفی : در اینجا نظر برآن است که باید از عقل گرایی فراتر رفت وجایگاه عاطفه واحساس را باز شناخت . مارگارت فولر که از آغاز گران فمنیسم فرهنگی است تحت تاثیر نهضت رومانتیسم اروپایی به ویژه آثار گوته آلمانی و کولریچ انگلیسی برجایگاه شهود وعواطف دردستیابی به دانش تاکید ویژه ای داشت به این ترتیب اعتقاد به عقل به عنوان یک میزان مورد تردید قرار میگیرد . براین اساس به جای آنکه زنان بکوشند از خود وجهه ای عقلانی بسازند تا شبیه به مردان گردند ، باید به استعداد های نهفته خود روی آورند وآنها را شکوفا سازند . در این میان زنان با عواطف قدرتمند خود ، دسترسی ویژه ای به دانش دارند به همین دلیل بسیاری از نکات در روابط بین فردی ، مورد توجه زنان قرار میگیرد ، درحالی که مردان به آنها توجه نمی کنند . این امرکه گاه با طنینی منفی تحت عنوان حساسیت زنانه مطرح شده در واقع نشان از درک شهودی خاصی از  روابط را در وجوه ناآشکار آنها با زشناسی میکند .

3-2-توجه به تواناییهای ویژه زنان : براین اساس ، زنان نسبت به مردان از میراث فرهنگی واخلاقی متفاوتی برخوردارند که میتوان اثر آن را در ویژگیهای خاص آنان ، یعنی نقش مادری وحیات بخشی ، همکاری ، نوع دوستی وغمخواری ملاحظه کرد .یکی از عوامل زمینه ساز توجه به ویژگیهای خاص زنان مطرح شدن ایده مادرسالاری در قرن نوزدهم توسط استانتن می باشد بنابراین ادعا در مرحله پیش از تاریخ در جوامع بشری مادرسالاری برقرار بوده وزنان علاوه بر نقش مادری ، به ایفای نقش حکومتی نیز می پرداختند که این خود دلیلی بر این است که نقش مادری چون امری طبیعی مانع از آن نیست که زنان کارهای دیگر واز جمله فعالیتهای اجتماعی وسیاسی بپردازند . آنچه نقش مادرانه وزنانه را به مانعی برای سایر نقشهای زنان تبدیل کرده وابستگی جنس مردان به زنان ووابستگس اقتصادی زنان به مردان بوده است .

3- چالشهای هویت زنان در موج اول

پارادیم حاکم بر این دوره با عنوان پارادیم شالوده شکن مفعولی مشهور است به این علت که ابژه ( انسان / زن ) جنبه مفعولی دارد ، قدرت بر آن اعمال میشود پس اراده ای از خود ندارد . در اینجا پارادیم شالوده شکن مفعولی بیش از پارادیمهای دیگر اصرار بر این دارد که بگوید زنان به لحاظ تاریخی همواره از نظر اقتصادی ، سیاسی ، اجتماعی ، فرهنگی ، روانشاسی وجنسی در وضعیت فرودستی قرار داده شده اند . باز از نظر تاریخی براساس مستنداتی نشان می دهند که زنان زندگی حاشیه ای وکمرنگی در زمینه های مربوط به دانش وساخت مربوط به زندگی عمومی داشته اند و همچنین در ادبیات رایج در فرهنگ ، هنر ، فلسفه وتاریخ یا به عنوان یک جنس فرودست معرفی شده اند ویا اینکه موجودیت آنها کاملا انکار شده واثری از آثار آنها وجود ندارد . 

همچنین در این موج  به اینکه چگونه معرفت غربی بنای کار خودرا براساس استعاره های زنانه ومردانه می سازد . استعاره هایی مربوط به مردانگی از قبیل برتر یودن ، قوی بودن ، مستدل و منطقی بودن ، وبه طور کلی تخطئه کردن استعاره هایی که معمولا به زنان نسبت داده میشود . به عنوان مثال دنیای مستدل ومنطقی مرد در مقابل دنیای غیر مستدل وغیر منطقی زنان ، کودکان ، مهجورین ودیوانگان قرار میگیرد .

پارادیم شالود شکن مفعولی نشان میدهد که دربافت اجتماعی وفرهنگی که از طریق هنر ، فرهنگ و سازمانهای مربوط به تولید دانش در روش های تحقیق نمود پیدا می کند ، طرز تفکر عفاید ، احساسات ، رویاها ورفتار آنها یا به طور کلی نادیده انگاشته شده ویااینکه به گونه ای تحریف شده بازنمایی شده است .

پارادیم شالوده شکن مفعولی در پی تساوی ، آزادی وانقلاب است .طرفداران آن شعار آزادی ، انتقلاب وبرابری را سر میدهند . ومخالفت خود را با مواردی از قبیل خود فروشی ، استفاده های پورنوگرافی از بدن وبردگی زن را به صور ملی مطرح میکنند .

از نقطه نظر پارادیم شالوده شکن مفعولی ، زنان عمدتا نقش مفعولی دارند ومحدودیت های دنیای پدر سالاری برآنها اعمال میشود . زنها دستور بگیران وافراد مطیعی هستند که از سوی مردان گاه مورد محبت وگاه مورد تنفر واقع می شوند .