سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ترنم زندگی

پیام گل

 

به آب روان گفت گل کاز تو خواهم
که رازی که گویم به بلبل بگویی
پیام ار فرستد، پیامش بیاری
بخاک ار در افتد، غبارش بشویی
بگویی که ما را بود دیده بر ره
که فردا بیایی و ما را ببویی
بگفتا به جوی آب رفته نیاید
نیایی مرا، گر چه عمری بجویی
پیامی که داری به پیک دگر ده
بامید من هرگز این ره نپویی
من از جوی چون بگذرم بر نگردم
چو پژمرده گشتی تو، دیگر نرویی
بفردا چه می افکنی کار امروز
بخوان آن کسی را که مشتاق اویی
بد اندیشه گیتی به ناگه بدزدد
زبلبل خوشی و ز گل خوبرویی
چو فردا شود، دیگرت کس نبوید
که بی رنگ و بی بوی، چون خاک کویی
دل از آرزو یک نفس بود خرم
تو اندر دل باغ، چون آرزویی
چو آب روان خوش کن این مرز و بگذر
تو مانند آبی که اکنون به جویی
نکو کار شو تا توانی. که دایم
نماند است در روی نیکو، نکویی
تو پاکیزه خو را شکیبی نباشد
چو گردون گردان کند تند خویی


هویت زنان وموج سوم فمنیسم

 هویت زنان درموج سوم فمنیسم  

1-زمینه های فکری

می توان گفت درجامعه پساصنعتی ودر شرایط افول تدریجی دولت رفاهی ، با وجودی که زنان درکل با گزینه ها وامکانات جدیدی رو به رو شدهاند و برخی تبعیضات نسبت به آنها ، حداقل در بعضی زمینه ها تعدیلاتی ایجاد شد وحداقل گروههایی از آنها در برخی از حوزه ها کم وبیش قدرت یافتند . اما به شکلی فزاینده در می یابند که منافع و برداشتهای یکپارچه ای ندارند وشکاف هایی که زنان را از هم جدا میکند میتواند قویتر از شکافهایی باشد که آنان را به هم می پیوندد . دگرگونی سیاستهای دولت ، تغییر نظام اقتصادی ودگرگونی فرهنگی برای تمام زنان وحتی برای همه زنانی که خود رافمنیست می نامیدند یک معنا ندارد ومی تواند برای عدهای مفید ومثبت وبرای دیگران منفی ومضر باشد . این به معنای آن است که دیگرنمی توان به سهولت از مقوله ای به نام زن نامبرد وسخن گفت وبرای آن حقوق وتقاضاهایی را مطرح کرد.  ( مشیرزاده ، 1382 )

این تحولات واحساس وجود واهمیت تفاوتها در حوزه عینی حیات اجتماعی همراه با رشد جنبش اجتماعی متکی براین تفاوتها واندیشه های مؤید تفاوتها بوده است .

2- ویژگیها وزمینه های فکری موج سوم

موج سوم فمنیسم بطور عمده تحت تاثیر پسا ساختار گرایی وپسا نوگرایی است . در پسا ساختار گرایی تا حد زیادی آراء میشل فوکو و ژاک دریدا  مطرح می باشد .کتی فرگوسن 1984 با تکیه براندیشه های فوکو درباب سلطه گری پنهان درجریان بهنجار سازی جوامع کنونی به بحث از دیوان سالاری پرداخته است بهنجار سازی اشاره به هنجارهای واحد ویکسانی دارد که با تکیه بر علم وعینیت درجوامع کنونی صورت می پذیرد . فرگوسن با بررسی دیوان سالاری حاکم بر نهادهای اجتماعی ، جریان سازی را درآنها مورد بررسی قرارمیدهد ودرعین حال به نظر وی در اقشار حاشیه ای جامعه چون زنان وسیاه پوستان که تحت استیلای این جریان بوده اند ، قابلیت شورش علیه جریان حاکم وجود دارد .

مفهوم کلیدی ساختارزدایی ژاک دریدا تاثیر قابل توجهی براندیشه های فمنیستی این دوره داشت دریدا در انتقاد به ژاک لاکان از طرفداران روانکاوی نو فرویدی فرانسه ، وی را متهم به داشتن نره منطق محوری phallogocentrism  میکند . این واژه از ترکیب دو واژه نره محوری phallocentrism  ومنطق محوری logocentrism  میباشد . واژه نخست به دیدگاه فروید اشاره دارد که درآن اندام تناسلی مذکر یا احساس فقدان آن دردختران تعیین کننده شخصیت تلقی شده است . واژه دوم ناظر بر جایگاه خرد دروجود آدمی است که در سنت فلسفی غرب ریشه دوانده ، میباشد . دریدا معتقد است که دو دیدگاه با هم تلفیق شده وفمنیسم در برابر چنین ائتلافی می ایستد . درمقابل پیشنهاد وی آن است که فمنیسم نیز باید با دیدگاه ساختارزدایی دریدا ائتلاف یابد ودربرابر آن دشمنان مشترک بایستد .

ویژگی مهم موج سوم فمنسیم تاکید برتفاوتهاست .مسئله تفاوت ، هم از سوی گروههای مختلفی از زنان منجمله رنگین پوست ها وزنان امریکای لاتین وهمسازی پساتجددگرایان که بر ارائه 1- تصویری جوهری لایتغیر ویکپارچه از زن 2- تبین ها ی فراگیر وفارغ از زمینه های زمانی ومکانی در مورد پدرسالاری 3- راهبرد هایی عام وجهان شمول خط بطلان می کشند واز نگاه آنان هر اقدامی برای ارائه نظریه فمنیستی واحد محکوم به شکست است وبه تعداد گروه ها واصناف بلکه به ازای هر فرد یک پروژه فمنیستی وجود دارد . ( باقری ، 1382 ) 

در این موج فمنیستمها بخش اعظم از مبارزات خود را به درون آکادمی بردند ودر این حوزه با نقد گفتارهای پدرسالارانه ومردمدارانه وشالوده شکنی آنها ، قطعیت وتقدس گفتار مزبور را نابود میکنند درعین حال با ارائه نظریه های بدیل میکوشند به یک گفتار متقابل شکل دهند .

3-چالشهای هویت زنان در موج سوم

 پارادیم حاکم براین دوره تلفیقی از دو جریان فکری پارادیم شالوده شکن مفعولی وفاعلی میباشد ومعتقدند گاه ابژه تحت سلطه قرار گرفته وقدرت برآن اعمال میشود وگاه در شرایطی دارای قدرت میباشد نظریه های فمنیستی این پارادی (هم ساخت گرا) زمینه وسیعی از دانش و معرفت را به خود اختصاص داده است . در اینکه مفاهیم سنتی از قبیل مذکر ومونث بودن ، مقولات اجتماعی هستند که جامعه آنها را ساخته وپرداخته میکنند مانند شالوده شکن فاعلی ، اتفاق نظر دارند وبا آن موافق هستند .

طرفداران پارادیم هم ساخت گرا معتقدند که رابطه نابرابر از نقطه نظر قدرت در بین دو جنس حکفرماست . وبا اتکا به مفهوم جنسیت واجتماعی شدن هر دو جنس از طریق زبان ، سلایق ، نمادها ، رویاها و ارزش هاست که در جامعه زنها تبدیل به زن ومردها تبدیل به مرد میشوند . همچنین این پارادیم بر تفاوت جسمی هر دو جنس اصرار دارد ومعتقد است بر اساس این تفاوتها های جنسی است که زنان ومردان جایگاه خاص خود را پیدا میکنند وبه تفکر ماهیت گرایی فمنیستی دست میزند . جسمیت همراه با مفاهیم ، تجربه اساسی نظریه فمنیستی این پارادیم را به وجود می آورد . به عبارت دیگر جنسیت وتفاوتهای جنسی دو عاملی هستند که در این پارادیم تعمیم داده میشوند .

برخلاف هواداران نظریه پارادیم شالوده شکن مفعولی که در جستجوی تشریح وتحلیل تعرض وحاشیهای بودن وعدم دسترسی به قدرت است ، هواداران نظریه پارادیم هم ساخت گرا در نظریه های فمنیستی در صدد جای انداختن وبنای ساختار وهنجارهایی است که زنان را توانمند کند . 

فمنیستها پارادیم هم ساخت گرا معتقدند که تحقیقات فمنیستی میتواند از دو دیدگاه صورت گیرد که ابن دیدگاهها عبارتنداز دیدگاه کور جنسی ودیدگاه جنسیتی براساس تجربه زنانه که این نظریه اخیر توان جوابگویی به خیلی از مسائل را دارا می باشد .

در این پارادیم فقط مفاهیم ، ابزار وروش ها توسط زنها به وجود آمده اند که همه اینها نشانگر ظرفیت خلاق زنان در زمینه های زیبایی شناسی ، اخلاق ومعرفت شناسی است .

از آنجایی که در دیدگاه جدید ، مفاهیم بر اساس تجارب زنان مد نظر است دیدگاه کور جنسی کمتر مورد استفاده قرار میگیرد . اکنون نظریه های جدید نظریه های فمنیستی 10 سال قبل را مورد انتقاد شدید قرار می دهند . در این نظریه جدید ایده تجربه است که می تواند باعث وبانی تعالی نظریه های فمنیستی شود ، چون عملا زندگی روزمره اجتماعی براساس روابط نابرابر قدرت بین دو جنس وجود دارد . ( مشیرزاده ، 1383 )

 


هویت زنان و موج دوم فمنیسم

هویت زنان درموج دوم فمنیسم

1-زمینه های ظهور  :

بطور کلی نمی توان موج دوم جنبش زنان را که در اواخر دهه 1960 با تاکید برمبارزه زنان برای آزادی خود در یک جنبش مستقل شکل گرفته بود ، جدا از موج اول فرض نمود همان سوالاتی که برای فمنیستهای موج اول مطرح بود ذهن موج دوم را نیز به خود مشغول میکرد . آنها نیز می خواستند زنان را از آنچه آنان موقعیت فرودست اجتماعی وسیاسی تلقی می کردند ، رها کنند و جامعه ای تشکل دهند که در آن جنسیت مانعی در برابر نیل به انسانیت مشترک ایجاد نکند وزنان به منزله انسان اندیشمندانی درجه دو تلقی نشوند .

زمینه های اجتماعی ظهور موج دوم نیز تا حد زیادی شبیه موج اول بود . تحولات نظام سرمایه داری همراه با افزایش نیاز به نیروی کار به ویژه در دوران شکوفایی اقتصادی وجنگ ، جذب زنان به بازار کار ثانویه دردوران رکود ، حرکت به سمت رشد بخش خدمات ، گسترش آموزش به ویژه در سطوح عالی همراه با آموزش بیشتر زنان وامکان بالقوه دستیابی آنها به رده های بالاتر شغلی وحرفهای بود . این درحالی بود که زنان در موقعیتی نابرابر وتبعیض آمیز بودند وکماکان به بازار کار ثانویه احاله می شدند . زنان بیش از بیش در حوزه اقتصادی فعال بودند وبیش از بیش تبعیض در این حوزه ها را به رغم صلاحیت های برابری که علی القاعده باید ضامن برابر در پاداش ها میشد تجربه میکردند .

از طرف دیگر سرمایه داری زنان را به آماج اصلی مصرف محوری خود تبدیل کرده بود . در اغلب تبلیغات این زنان بودند که به انحای مختلف به مصرف تشویق میشدند . بخش وسیعی از این مصرف گرایی نیز معطوف به تبدیل زنان به ابژه های جنسی بود که در تقویت برداشت ابزاری از زنان نقش داشت واین مسئله در محیط های کار نیز تجربه میشد . دولت درزمینه حضور زنان در عرصه عمومی برخورد دوگانه ای داشت از یک سو حضور زنان در عرصه عمومی را به رسمیت می شناخت واز سویی دیگر در این عرصه ها به آنان حقوقی برابر اعطا نمی کرد .

حضور زنان در عرصه عمومی همراه با مشروعیت زدایی از آن با اتکا به ایدئولوژی خانه نشینی بود که در قالب جدیدی مطرح می شد واز طریق سازکارهای جامعه پذیری اعم از خانواده ها ، دستگاههای آموزشی ، ورسانه ها تقویت می شد . از طرفی زنان خانه دار وویژگیهای شخصیتی آنها چون برخلاف بسیاری از تصویرسازیها از شهروند خوب بود ، در بسیاری از موارد با تحقیر روبه رو می شد به علاوه یکی از ابعاد مهم این ایدئولوژی تاکید بر قدرت زنان در خانه بود که کمبود قدرت را درسپهر عمومی جبران میکرد اما تجربه زنان خانه دار حاکی از داشتن قدرت متفوق در خانه نبود.

2- ویژگیها وزمینه های فکری موج دوم

دوجناح فکری مطرح در این موج فمنیسمهای لیبرال ورادیکال بودند . این دو جناح فکری در نکاتی مشترک واز جنبه هایی نیز متمایز بودند . هردو جناح از لزوم پایان دادن به تبعیض جنسی در مشاغل ، لغو قوانین سقط جنین وایجاد مراکز نگهداری از کودکان حمایت میکردند وخواستار آن بودند که برداشت از زنان به عنوان موجوداتی که باید در خانه کار کنند ووظیفه نگهداری از کودکان را به عهده داشته باشند . درمشاغل زنانه اشتغال داشته باشند ودر اجتماعات اجتماعی به عنوان منشی وخدمتکار عمل کنند ، پایان یابد . همه در این مورد متفق القول بودند که تصویری از زنان که او را یا به عنوان خدمتکار ویا ابژه جنسی باز می نماید باید تغییر کند .

از نظر راهبردی میان فمنیستهای لیبرال ورادیکال یک تفاوت بسیار مهم وجود داشت . فمنیسم لیبرال ادغام جو در پی جذب در درون ساختار ها وسازمانها موجود بودند وتغییر در انها را از درون ممکن می دانستند اما رادیکالها در اکثر موارد راهبر جدایی طلبانه را مفید میدانستند زیرا تغییر بنیادی نظامی را که هم در کنترل مردان وهم به نفع مردان قلمداد مینمودند از درون ممکن تلقی نمیکردند .

از آنجا که به اعتقاد رادیکالها مقاومت در برابر خواست های جنبش زنان ناشی از رسوخ اندیشههاو انگارهای پدرسالارانه وسکسیتی در نگرشها وایستارهای مختلف جامعه از جمله خود زنان ناشی میشد لذا باید مبارزات در عرصههای فرهنگی با هدف ایجاد تغییر در نگرش ها وبنیان های فکری ادامه می یافت .

این جریان به موازات دیدگاههای علمی وفلسفی مهم قرن 20 آشکار گردید. عمده ترین این دیدگاهها عبارتند از نظریه فروید ، گرایش های نوین در نظریه مارکسیم ، وفلسفه هستی گرا میباشند که تاثیر قابل توجهی بر عقاید وتفکرات فمنیسم در این دوره گذاشت .

نظریه فروید نظامی از روانشناسی پدید آورد که درآن ، نه تنها دوگانگی جنسیتی میان زن ومرد ، تبینی به ظاهر علمی یافته است ، بلکه از این دو ، جنسیت مردانه ، برتری یافته ونقش محوری آن در شکل گیری شخصیت ، حتی شخصیت دختران به صورت احساس فقدان اندام های مردانه ، مورد توجه قرار گرفته است . این برای فمنیستها چالش آفرین بود واز این رو مورد توجه بخش قابل توجهی از کوششهای فکری حامیان این جنبش ، صرف رد وتردید آفرینی در مفروضات فروید شده است .

نظریه نئومارکسیم ومحورهایی که به تبع نظریه مارکسیتی ، مورد توجه فمنیستها قرار گرفت ، شامل اموری همچون زن به عنوان کارگر خانگی ، خانواده هسته ای وآینده آن ، مسئله از خود بیگانگی زن در فضای خانواده ، نفی ضرورت ازدواج وتوجه به زندگی اشتراکی است . نئومارکسیتهای فمنیسم در پی آن هستند که ریشه مشکلات زنان را نه تنها در وضع اقتصادی جامعه ونه دروضع جسمی زن ومرد بلکه در تلفیقی از این دو لحاظ کنند . از نظر اینان زنانگی ومردانگی ، امور جنسیتی صرف وجاودان نیستند، بلکه حاکی از دو طبقه اجتماعی اند که یکی بردیگری مسلط است .

مارگارت بنستن در تحلیل فرودست بودن زنان 1969 براین نکته اشاره وتاکید دارد که زنان را باید همچون کارگران خانگی درنظر گرفت . زنان در واقع مولد ارزش مصرفی هستند ونتایج کار آنان ، بدون واسطه مورد استفاده افراد خانواده قرار میگیرد . البته زنان بابت کار خود مزد دریافت نمی کنند ودر جامعه سرمایه داری نیز درآمد مالی از اهمیت برخوردار است ، در نتیجه زنان موقعیت فروتری پیدا می کنند وکارشان بیارزش تلقی می شود .

یکی دیگر از عوامل موثر وشکل دهنده به فمنیسم موج دوم فلسفه هستی گرا بود که به تبع عقاید سیمون دوبوار مطرح ورواج یافت . مبنای سخن دوبوار تفکیک موجودیت یا بودن برای خود for –itself  و بودن در خود in – it self  است . انسان به سبب برخوردار بودن از خود آگاهی این دو جنبه را دارا ست ، موجودیت برای خود ناظر به جنبه ای از خویشتن است که برفراز ایستاده ونظاره گر است درحالیکه موجودیت درخود تحت نظارت ثابت وشیئیت یافته است ومورد آگاهی قرار گرفته است ، این دو جنبه رابطه دیالکتیکی دارند . به عقیده دوبوار در فرهنگ جوامع بشری ، مردانگی چون موجودیت برای خود وزنانگی چون موجودیت درخود لحاظ شده است . از این رو مردانگی با خصوصیتی چون سیال بودن ، استقلال ورویارویی با شرایط جدید همراه بوده درحالی که زنانگی با خصوصیاتی چون سکون ، وابستگی ووضعیت تکراری در شرایط خانه ملازم بوده اند . ( باقری ، 1382 : 45- 121)

3-چالشهای هویت زنان در موج دوم

پارادیم حاکم براین دوره پارادیم شالوده شکن فاعلی است که در اینجا اعتقاد بر این است که  ابژه( انسان/ زن)

جنبه فاعلی دارد خود نوعی قدرت است پس اراده در آن وجود دارد در این دوره  سعی میکنند تا معرفت شناسی وروش شناسی فمنیستی را گسترش دهند وکارکرد زن را به صورت فاعل در روند تاریخی واجتماعی تجسس کنند . ( اسمیت 1981 ) 

درنهایت به این نکته میرسند که زنان به عنوان فاعل نه تنها با تعرض در قبال خود ، دست به ستم وانقیاد خود میزنند بلکه همین کار را در قبال زنان وهمچنین مردان دیگر انجام میدهند . در اینجا ارزیابی مجدد مفهوم قدرت از اهمیت خاصی برخوردار است ودیدگاه ویژه ای را نسبت به مسئله قدرت در اندیشههای خود دارند . در حالی که موج اول قدرت را به مردان نسبت میدهند ، خواه مردان مردان سرمایه دار ویا پدر سالار در هر صورت اعتقاد بر این است که اینها زنان را به عنوان مفعول مورد تعرض قرار میدهند . طرفداران شالوده شکن فاعلی ، موضوع بحث خود را به طرف روابط پیچیده معطوف به قدرت سوق می دهند .

نظریه پردازان سعی در تحلیل این موضوع دارند که بفهمند زنان چگونه هویت زنانه وزنانگی خود را با استفاده از منابع نمادین در دنیای مردانه جای میاندازد ومیسازند . این تحلیل باعث می شود تاتمایلات جدید وپویایی در عرصه تحقیقات هویدا شود و. تحلیل در مورد جنسیت تبدیل به موضوع تحقیق میان رشته ای می شود .

هویت تحت تاثیر نظریه های مربوط به گروههای اقلیت ( black feminism  ) باعث می شود تا موضوع  " دیگر " و " دیگری بودن " هویت مطرح گردد .بحث مربوط به " دیگری تعمیم یافته " جورج هربرت مید مطرح می شود ، که بحثی است مربوط به پراگماتسیم اجتماعی ویا رفتارگرایی اجتماعی ونظریه پردازان فمنیست کارکرد " دیگری بودن " را در مباحث سیاسی از قبیل فرمانده و فرمانبردار ، قدرتمند وپایین مرتبه ، فرادست و فرودست را مورد مطالعه قرار می دهند . ( کالینز 1990 )

این موضوعات منطق نهفته در پارادیم شالوده شکن فاعلی را تشکیل میدهد به این معنی که اگر زنان کنش گران فعال در زمینه خلق هویت به عنوان موجودات مذکر ومونث باشند در آن صورت میتوانند این هویت ها را رد وآنها را قبول نکنند واین ساخت فرهنگی ونمادین را نپذیرند واز حالت ناتوانی درآمده وهویت وفردیت دیگری را بپذیرند .


هویت زنان و موج اول فمنیسم

هویت زنان در موج اول فمنیسم

1-زمینه ظهورموج اول :

ظهور موج اول را گروهی اوایل قرن نوزدهم دانسته اند وگروهی آنرا فراتر یعنی قرنهای 15و16و17 می دانند . در قرن 18 به موازات نهضت روشنگری که تحت عنوان « عصر خرد » در غرب گسترش یافت حرکتهای فمنیستی نیز آغاز شد . در این نهضت از حقوق طبیعی افراد چون حق زندگی، آزادی ، انتخاب شغل ونظیر آنها سخن به میان آمد با این پیش فرض که دولت ها مجاز به نقض آنها نیستند . در چنین زمینه ای فمنسیتها نیز کوشش کردند حقوق زنان را ذیل همین عنوان حقوق طبیعی مطرح نمایند وحقوق طبیعی را از انحصار مردان خارج سازند . المیپ دوگوگ در 1791 در مراحل اویه انقلاب فرانسه اعلامیه ای خیابانی تحت عنوان « حقوق زن » منتشر واعلامیه فرانسوی حقوق بشر را به دفاع صرف از حقوق مردان متهم کرد وسپس سرخود را زیر گیوتین از دست داد . ماری ولستن کرافت در سوم ژانویه 1792 نوشته ای تحت عنوان « دفاع از حقوق زن » فراهم آورد که در نخستین کار اساسی در نظریه فمنیستی ومبنای اندیشه های بعدی تلقی میگردد .

در این دوره پارادایم حاکم بر دیدگاه فمنیسم اندیشه لیبرال است که اصول آن عبارتند از : 1- اعتقاد به عقلانیت 2- مشابهت وجودی 3- اهمیت تعلیم وتربیت 4- فردیت 5- حقوق طبیعی

2- ویژگیهای موج اول

دکتر خسرو باقری در کتاب مبانی فلسفی فمنیسم ویژگی های موج اول جنبش فمنیسم را چنین بیان میکند : گرایش فرهنگی به جای محدود شدن به جنبه های حقوقی ، گرابش عاطفی بجای تکیه بر عقلانیت وعقل گرایی ، توجه به تواناییهای ویژه زنان بجای تاکید بر برابر زنان ومردان

 1-2- گرایش فرهنگی : اصطلاح فمنیسم فرهنگی حاکی از آن است که جنبش فمنیستی در این مرحله محدود به عرصه های حقوقی وسیاسی نمی ماند . در فمنیسم فرهنگی نظر برآن است که وضع زنان ، در عرصه گسترده تر فرهنگی باید مورد توجه وتغییر قرار گیرد . به همین دلیل این گرایش پدید آمد که زنان باید درحوزه عمومی و فعالیت های حکومتی وارد شدند وبکوشند یکسو نگری هایی را که مردان در این عرصه ایجاد کرده اند از بین ببرند . در اینجا انتقادتی به نهادهای دین وخانواده وارد شد واین دو نهاد مسبب عمده وضعیت فعلی زنان معرفی شدند همچنین طرفداران این جنبش کوشیدند برای این نهاد های فرهنگی جایگزین هایی در نظر بگیرند .

2-2- گرایش عاطفی : در اینجا نظر برآن است که باید از عقل گرایی فراتر رفت وجایگاه عاطفه واحساس را باز شناخت . مارگارت فولر که از آغاز گران فمنیسم فرهنگی است تحت تاثیر نهضت رومانتیسم اروپایی به ویژه آثار گوته آلمانی و کولریچ انگلیسی برجایگاه شهود وعواطف دردستیابی به دانش تاکید ویژه ای داشت به این ترتیب اعتقاد به عقل به عنوان یک میزان مورد تردید قرار میگیرد . براین اساس به جای آنکه زنان بکوشند از خود وجهه ای عقلانی بسازند تا شبیه به مردان گردند ، باید به استعداد های نهفته خود روی آورند وآنها را شکوفا سازند . در این میان زنان با عواطف قدرتمند خود ، دسترسی ویژه ای به دانش دارند به همین دلیل بسیاری از نکات در روابط بین فردی ، مورد توجه زنان قرار میگیرد ، درحالی که مردان به آنها توجه نمی کنند . این امرکه گاه با طنینی منفی تحت عنوان حساسیت زنانه مطرح شده در واقع نشان از درک شهودی خاصی از  روابط را در وجوه ناآشکار آنها با زشناسی میکند .

3-2-توجه به تواناییهای ویژه زنان : براین اساس ، زنان نسبت به مردان از میراث فرهنگی واخلاقی متفاوتی برخوردارند که میتوان اثر آن را در ویژگیهای خاص آنان ، یعنی نقش مادری وحیات بخشی ، همکاری ، نوع دوستی وغمخواری ملاحظه کرد .یکی از عوامل زمینه ساز توجه به ویژگیهای خاص زنان مطرح شدن ایده مادرسالاری در قرن نوزدهم توسط استانتن می باشد بنابراین ادعا در مرحله پیش از تاریخ در جوامع بشری مادرسالاری برقرار بوده وزنان علاوه بر نقش مادری ، به ایفای نقش حکومتی نیز می پرداختند که این خود دلیلی بر این است که نقش مادری چون امری طبیعی مانع از آن نیست که زنان کارهای دیگر واز جمله فعالیتهای اجتماعی وسیاسی بپردازند . آنچه نقش مادرانه وزنانه را به مانعی برای سایر نقشهای زنان تبدیل کرده وابستگی جنس مردان به زنان ووابستگس اقتصادی زنان به مردان بوده است .

3- چالشهای هویت زنان در موج اول

پارادیم حاکم بر این دوره با عنوان پارادیم شالوده شکن مفعولی مشهور است به این علت که ابژه ( انسان / زن ) جنبه مفعولی دارد ، قدرت بر آن اعمال میشود پس اراده ای از خود ندارد . در اینجا پارادیم شالوده شکن مفعولی بیش از پارادیمهای دیگر اصرار بر این دارد که بگوید زنان به لحاظ تاریخی همواره از نظر اقتصادی ، سیاسی ، اجتماعی ، فرهنگی ، روانشاسی وجنسی در وضعیت فرودستی قرار داده شده اند . باز از نظر تاریخی براساس مستنداتی نشان می دهند که زنان زندگی حاشیه ای وکمرنگی در زمینه های مربوط به دانش وساخت مربوط به زندگی عمومی داشته اند و همچنین در ادبیات رایج در فرهنگ ، هنر ، فلسفه وتاریخ یا به عنوان یک جنس فرودست معرفی شده اند ویا اینکه موجودیت آنها کاملا انکار شده واثری از آثار آنها وجود ندارد . 

همچنین در این موج  به اینکه چگونه معرفت غربی بنای کار خودرا براساس استعاره های زنانه ومردانه می سازد . استعاره هایی مربوط به مردانگی از قبیل برتر یودن ، قوی بودن ، مستدل و منطقی بودن ، وبه طور کلی تخطئه کردن استعاره هایی که معمولا به زنان نسبت داده میشود . به عنوان مثال دنیای مستدل ومنطقی مرد در مقابل دنیای غیر مستدل وغیر منطقی زنان ، کودکان ، مهجورین ودیوانگان قرار میگیرد .

پارادیم شالود شکن مفعولی نشان میدهد که دربافت اجتماعی وفرهنگی که از طریق هنر ، فرهنگ و سازمانهای مربوط به تولید دانش در روش های تحقیق نمود پیدا می کند ، طرز تفکر عفاید ، احساسات ، رویاها ورفتار آنها یا به طور کلی نادیده انگاشته شده ویااینکه به گونه ای تحریف شده بازنمایی شده است .

پارادیم شالوده شکن مفعولی در پی تساوی ، آزادی وانقلاب است .طرفداران آن شعار آزادی ، انتقلاب وبرابری را سر میدهند . ومخالفت خود را با مواردی از قبیل خود فروشی ، استفاده های پورنوگرافی از بدن وبردگی زن را به صور ملی مطرح میکنند .

از نقطه نظر پارادیم شالوده شکن مفعولی ، زنان عمدتا نقش مفعولی دارند ومحدودیت های دنیای پدر سالاری برآنها اعمال میشود . زنها دستور بگیران وافراد مطیعی هستند که از سوی مردان گاه مورد محبت وگاه مورد تنفر واقع می شوند .


فمنیسم چیست؟

فمنیسم چیست ؟

 

فمنیسم به عنوان جنبش اجتماعی وفکری در وسیع ترین معنای آن به ارتقا ء موقعیت اجتماعی زنان به عنوان یک گروه در جامعه میاندیشد . از فمنیسم همچون هر جنبش اجتماعی وفکری انتظار میرود موقعیت فرودست گروه پایه خود _یعنی زنان _را تبین کند وعلل وعوامل موثر برآن را توضیح دهد ، تصویری از حامعه مطلوبی که در آن زنان از موقعیت مساعد ومناسبی بر خود دارند ارائه کند ، مجموعه مطالباتی را برای رسیدن به این هدف در دستور کار خود قرار دهند .سرانجام با تعیین راهبرد عملیاتی خود به سازماندهی وبسیج منافع بپردازد وروشهای مشروع یا موثر مورد نظر خود را برای نیل به اهداف مشخص سازد .

فمنسیم از این نقطه آغاز میکند که زنان سرکوب میشوند و این سرکوبی مسئله مهمی است . اقتدار مردان آزادی عمل زنان را محدود میکنند چون مردان امکانات اقتصادی ، فرهنگی و اجتماعی بیشتری را دراختیار خود دارند . سنگ بنای فمنیسم دفاع از حقوق زنان است . تمامی صور فمنیسم این را تصدیق میکنند که زنان انسان هستند نه عروسک ، برده ، شی ء ویا حیوان .

به عقیده فمنیسمها اولا همه امور شخصی سیاسی است . یعنی عاملانی مرتکب ستم کاری میشوند که اختیار این کار به ایشان تفویض شده است وثانیا باید برای تجربیات عینی زنان از این ستم ، که در برخوردهای روزمره شخصی ویا در روابط اجتماعی به دست آمده اند اعتبار قائل شد . مرد وزن ستمگر وتحت ستم در زندگی هر روزه خود با یکدیگر تعامل دارند ونقش آفرینانی در حال اجرای سناریویی از پیش آماده شده نیستند . این بازیگران نمایش ممکن است در زمینه اجتماعی خاص با یکدیگر مخالفت داشته باشد ودر عمل هم دارند . در این گونه موارد مردان زور خود را به کار میگیرند وزنان دچار رنج وتحقیر می شوند . البته اقتدار مردان فردی نیست ، فرضیات جنس پرستانه جامعه به سود مردان است . ایدئولوژی های مردسالار از اقتدار مردان بر زنان حمایت میکنند وآن را مقدس جلوه می دهند . بنابراین تکلیفی که جامعه شناسان فمنیست برعهده دارند بررسی رابطه فرد با ساختار اجتماعی ، ارتباط تجربیات زندگی روزمره زنان با ساختار جامعه‌ای که در آن به سر می برند وارتباط اقتدار مردان در مناسبات شخصی با شیوه نهادینه شدن این اقتدار در جامعه است .
فمنیسم مانند هر جنبش اجتماعی دیگر فراز ونشیب های بسیار وشاخه متفاوتی را در طول تاریخ خود داشته است . مهمترین دسته بندی این جنبش با نام موج جریان که درروزهای آینده به آن خواهیم پرداخت .